The liar

? Who’s the world’s biggest liar

? Who’s the fu**ing world’s biggest liar

https://i0.wp.com/upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/archive/1/18/20080403135921%21Mahmoud_Ahmadinejad.jpg

نوشتن دیدگاه

11Minutes

میگم این «یازده دقیقه» پائولو هم کم شبیه ایران ما نیست! از این لحاظ که هر دو دنیایی از پارادوکس ها هستند. هم یازده دقیقه و هم روند اجرایی قوانین در ایران، هر دو پر از تناقض های آشکار هستند. داستان پائولو آنقدر غرق در پارادوکس می شود که به سختی می توان تضادها را شناسایی کرد. اصلاً مبنای داستان پائولو بر اساس پارادوکس ایجاد شده. از همان ابتدای داستان که با جمله «روزی بود و روزگاری… و زنی بدنام به نام ماریا» شروع می شود تا به آخرش همه چیز در تناقض است. ماریای بدبختی که احساس خوشبختی می کند، درحالی که می داند درمانده و بدبخت است. مدام در حال تظاهر است؛ تظاهر به خوشبختی، تظاهر به آزادی، تظاهر به اینکه سرنوشتش را خودش رقم می زند، نه اینکه دست تقدیر، سرنوشتش را تعیین کند.

خط به خط داستان این دخترک پارادوکس دارد، تا جایی که خودش هم نمی داند چه غلطی می کند، تا جایی که بین احترام و حقارت نمی داند کدام را برگزیده، تا جایی که این دو واژه در کنار هم، تنها به فاصله سه نقطه ظاهر می شوند. یأس در کنار امید، خوشبختی در کنار بدبختی، تردید در کنار یقین، درد و رنج در کنار لذت و خرافات در کنار واقعیات نقش بازی می کنند. دخترک عین سگ افسارش را به دست سرنوشت سپرده و پارس می کند که من آزادم. عین سگ قلاده به گردن، با قل و زنجیر به جستجوی لذت بردن از آزادی می رود. عین سگ در انتظار آن چیزیست که سرنوشت برایش رقم می زند. قواعد بازی را رعایت می کند در حالی که عبارت زرد و قرمز Game Over آشکارا نمایان می شود.

فرار از واقعیت، آن چیزیست که ماریا بدان دچار شده و برای تسکین درد وجدانش به سکس روی می آورد. فرار از حقیقتی که مثل روز روشن است، در پیاده رو و تاکسی شکل می گیرد. برای فرار تنها کافیست فکر خود را مشغول کند تا مبادا افکارش، تلخی حقایق را به او بچشاند.

خلاصه، دنیایی پر از تناقض های آشکار است. براستی زندگی ما هم با همین تناقضات شکل می گیرد! نقض قوانین و قواعد به نحوی که هیچ کس متوجه آن نمی شود. چون غرق شده ایم در دنیایی از پارادوکس. به دنبال تبصره و ماده ای برای عبور از قوانین می گردیم. نه؛ به دنبال تبصره و ماده برای توجیه عبور از قوانین می گردیم. و یا اگر پیدا نکردیم با بی شرمی تمام، قواعد و قوانین بازی را به نفع خودمان تغییر می دهیم. این رفتار نابخردانه خاص ایران نیست، آنهایی هم که دم از حق و حقوق میزنند نیز چنین هستند. قانون می گذاریم و دیگران را ملزم به رعایت کردن آن می کنیم، درحالی که خود را مبرا از قوانین می دانیم. چراغ قرمز و خطوط عابر پیاده تنها برای من و توست، نه برای آن که خود خیابان را خط کشی می کند. اظهار روشنفکری می کنیم، در حالی که به قول رئیس جمهور محترم اندازه بزغاله نمی فهمیم!؛ تو چه می فهمی؟ ماریا هم نمی فهمید؛ روسپی روشنفکر؟! مگر می شود؟! تنها روسپیان مقدس می توانند روشنفکر قلمداد شوند!

نوشتن دیدگاه

I want to F..k the F..king Ministry of  F..king Culture and F..king Islamic Guidance

I F..k the F..king Motherf..ker lawmakers in the F..king Islamic Republic of IRAN

Ministry of Culture and Islamic Guidance

Comments (2)

هامون …

نه اشتباه نکن اين يه شعر عاشقونه نيست   تصور کن يه مرد و با چشماي خيس
نميخوام نبايد تو شعرم به تو جسارت کنم     نبايد حس عشقو تعبير به اسارت کنم
شکسته ميرم امشب بانو خدانگه دارت   اگر چه ميشکنه اون دل سبز و سپيدارت
واسه من که پنجره يه آرزوي مبهم بود   ولي تو پنجره باشه تموم ديوارت
ببخش منو اگه بوي زخم چرکينمو    زجه هاي کبودم ميشه موجب آزارت
ديگه صداي گريه ي بي وقتم نميشکنه سکوت سرد و پر از انبساط افکارت
خيلي انتظار کشيدم که شايد بياي باز   براي بدرقم با اون لباس گلدارت
ودل خوشم کني با يه دروغ مصلحتي  که ميشه شايد بازم بيام براي ديدارت
ولي چه فايده که خوابت عجيب سنگين بود   صداي خاطره هامون که نکرد بيدارت
ميگن روزه گرفتي و ديگه غزل نمينوشي   بمونه اين آخرين غزلم واسه افطارت
شکسته ميرم و خاطرات سبز تو رو  به يادگار ميبرم امشب خدانگهدارت
(بي سر و سامون رفيق بغض جاده   بي همه چيز شد به جز اين عشق ساده)
هر چي لب تو دنياس مجيز تورو ميگن   تو که بي لب زاده شده بودي ستمگر
هر چي دست تو حسرت دامن تو   تو آخرين جوابي واسه يه خواست بي ثمر
تعبير يه خوابي که تو ذهني خستس  اون آخرين در نجاتي که هميشه بستس
تو يه تکرار خسته اي که فقط يکبار   وحدت اون دردايي هستي که بيشمار
من  تو اسم تو تجزيه شدم بانو   تجربه کن منو تو يه مرگي دوباره
شعري که خون تو حسرتت لخته ميشه   آخرين وارث نسل عشق اخته ميشه
منو تو اين هجرت غمگينم بدرقه کن   تموم واژه ها رو تو ذهنت دغدغه کن
بزار تکثير نگاه تو بشم بانو       اسم حقيرم و رو زبونت لقلقه کن
واسه کسي که خراب عمري زير آوارت  آخرين جمله همينه خدا نگه دارت

شاهین نجفی

Comments (3)

Down With Dictator

مرگ بر دیکتاتور

مرگ بر دیکتاتور

با تشکر از پسر آقای دکتر!

نوشتن دیدگاه

چای تلخ

تلخی چای تلخ، تلخی زندگی را بی اثر می کند و تلخی زندگی، تلخی چای را.

تو هم تلخی، او هم تلخ است. همه چیز و همه کس تلخ اند.

بودن تلخ، نبودن هم تلخ است. با و بی ها همگی تلخ اند.

مرده شور تو و تلخی‌ات را ببرند.

مرده شور افکار تلخت را ببرند.

مرده شور مرده شورت را هم ببرند.

نوشتن دیدگاه

سقوط دیکتاتور

حکومت پهلوی با آن همه عظمت و سابقه و دبدبه و کبکبه توسط همین مردم فروپاشید. حال نظام بی نظمی که حاصل تئوریات نابخردانه یک روحانی که فقط روحانیت داشت نه سیاست میخواهد چند سال دوام بیاورد؟ بیش از سی سال؟ یکی از آن تئوریات، تئوری باطل ولایت فقیه بود. موجودیتی که عملاً بود و نبودش تفاوتی ندارد اما فصل الخطابی‌ست که گویی به روی زمین خدایی می کند، فارغ از این که او هم انسانیست جایز الخطا. باشد که هرگز چنین حکومت های مستبد و دیکتاتور مآبانه ای بر روی زمین حاکم نشوند.

نوشتن دیدگاه

مرده شور

مرده شورشان را ببرند؟

مرده شورشان را بشورند؟

مرده شورشان را؟

یاهو یک هفته تعطیل میشود، جیمیل چطور؟ ادارات یاهو یک هفته تعطیل می شود، خدماتش چطور؟

مرده شورشان را با آب و صابون بشورند.

Comments (2)

روز … :-؟ دانشجو ؟!

یک سال پیش در چنین روزی این وبلاگ با تصویر زیر به وجود آمد و روز دانشجو را تبریک گفتیم:

روز دانشجو 1387

و امسال نیز با چنین تصویری:

روز دانشجو 1388

تبریک/

نوشتن دیدگاه

انقضای کردان

تبریک یا تسلیت به مناسبت محو شدن یکی از لکه های ننگ تاریخ ایران.

آدمی هرچه هست، هرچه دارد و ندارد روزی به خاک خواهد پیوست. چه بی سواد باشد چه دکتر، چه خادم باشد چه خائن.

تا باشد از این پیوندها !

نوشتن دیدگاه

« Newer Posts · Older Posts »